هنر اتروریا(1)
بی آنکه بر خاستگاه و هویت واقعی اتروریاییها آگهی دقیق داشته باشیم، به خوبی بر ما معلوم است که جامعه اتروریایی رو به پایان قرن هشتم ق م فرهنگ و هنر خود را در ناحیه ای از شمال و مغرب ایتالیا پایه گذاری کرد، و تأثیر آن را
بی آنکه بر خاستگاه و هویت واقعی اتروریاییها آگهی دقیق داشته باشیم، به خوبی بر ما معلوم است که جامعه اتروریایی رو به پایان قرن هشتم ق م فرهنگ و هنر خود را در ناحیه ای از شمال و مغرب ایتالیا پایه گذاری کرد، و تأثیر آن را در شهرهای مرکزی ایتالیا واقع در شمال غربی «شهر جاودانی» رم برجا گذارد. یک نظر این است که اتروریاییها در قرن هشتم ق م یا پیش از آن از آسیای صغیر( لیدییّه) به ایتالیا مهاجرت کرده بودند؛ و نظر دیگر اینکه ایشان از گروه نژادهای کاملاً متفاوت ایتالیایی و خاورزمینی به وجود آمده بودند. مسلّم این است که اتروریاییها با مهارت و دقّتی که در فلزکاری و سفالگری داشتند بساط ثروت و قدرت خود را گستردند و شهرهای تارکوینی(2)، چِروِتِری(3)، وِییی(4)، کیوسی(5)، اُورویه تو(6) و وولچی(7) را با اصول شهرسازی و مهندسی، همراه با استحکامات و گورستانهای عمومی و خیابانها و جاده های کوهستانی، برپا ساختند و حکومتی مقتدر با فرمانروایان مستبد به وجود آوردند که توانست در مدت چند قرن با رومیان نیرومند، که با گذشت زمان قدرت و استیلای روزافزون می یافتند، مقابله کنند. در قرن پنجم ق م فرهنگ و هنر اتروریا به اوج خود رسید و از آن پس رو به انحطاط گذارد؛ و از قرن چهارم ق م رومیان شروع به سرکوب کردن و عقب راندن ایشان از پاره ای شهرها کردند؛ و در قرن دوم و اول ق م بود که حکومت و تمدن اتروریایی در برابر سلطه همه جانبه رومیان از پا درآمد و هنر اتروریایی نیز در هنر رومی مستهلک شد.
هنر اتروریایی از سه رشته متمایز بافته شده است، بدین شرح: الف – رشته بومی سرزمین ایتالیا که در مدت زمان مورد بحث از اهمیت کمتری برخوردار بود؛ ب- رشته یا عنصر خاوری که پس از اندک مدتی ارتباط مستقیم خود را با خاور زمین از دست داد؛ و ج- رشته عمده نفوذ یونانی که بر آن دو برتری داشت و در طول زمان متوالیاً توسط هنرمندان و هنرورزان مهاجر یونانی به خاک مرکزی و شمالی ایتالیا اشاعه می یافت- نفوذ و تأثیری که هم از جهت تقلید شیوه های هنری و هم از جهت وامگیری مضامین اساطیری یونان، در انواع هنرهای اتروریایی منعکس است. اینکه سه رشته نامبرده چگونه و به چه میزان در هم تنیده شدند تا هنر اتروریایی را با سجّیه یا روحیه ای خاص به وجود آوردند، چنانکه باید معلوم و مستند نیست. برخی از ناقدان و مورخان، بخصوص در قرن نوزدهم، آثار هنر اتروریایی را دون پایه تر از آثار هنری یونان به شمار آورده اند، و برخی دیگر اصالت و استقلال دید هنری اتروریاییها را در به کارگیری شکلهای عالم مشهود مورد تأیید و تحسین قرار داده اند.
قالبهای اصلی هنر اتروریایی که به شناسایی ما درآمده اند عبارتند از: نقاشی روی دیوار و روی سفالینه، پیکره سازی، معماری، فلزکاری و زرگری و جواهرسازی. نمونه های به دست آمده از هنرهای تصویری بیشتر متعلق به درون قبرها و پرستشگاهها بوده است؛ و ظاهراً مهمترین مراکز تمدن و هنر و شوکت آن دوران شهرهای تارکوینی، جِروِتِری، وولچی و وییی بوده اند.
نقاشی - قسمت عمده آثار نقاشی اتروریایی، که نسبتاً هم به مقدار زیاد برجا مانده، عبارت است از نقاشیهای دیواری مکشوف در مقابری خاص قوم اتروریایی - بدین معنی که نظیر آن مقابر در یونان آن زمان ساخته نمی شد. در این آثار نفوذ هنری یونان از جهت پاره ای جزئیات فنّی و نقشپردازی و مضامین، و بخصوص مشابهت هایی با شیوه نقاشی یونانیان بر ظروف سفالین، بخوبی مشهود است. در واقع گذشته از هنر نقاشی روی سفالینه، که در قرن پنجم ق م در یونان به اصول و موازین خاص خود مشخص و ممتاز شد، آگهی ما بر ماهیت نقاشی تصویری یونان به طور عمده از بررسی نقاشیهای اتروریایی و رومی، که مشتقّاتی از آن بوده اند، حاصل شده است. نقاشیهای دیواری اتروریایی بیشتر از گورستان شهر تارکوینی به دست آمده است. آثار نامبرده از جهت قدمت به دو گروه تقسیم می شود: یکی مجموعه قدیمی تر که غالباً با نام «کهن وش» [یونان] مشخص می شود، و ظاهراً متعلّق به اوایل قرن پنجم ق م بوده است؛ و دیگری که با فاصله زمانی از اولی جدا مانده به عنوان مجموعه هِلِنی یا « یونانی مآب» خوانده می شود، و به دورانی طولانی تر، یعنی از دهه های آخر قرن چهارم تا قرن اول ق م تعلق دارد. (لوح 4) گروه نخستین که عموماً از دو مرکز جِروِتِری و وِییی به دست آمده نمایشگر نقوش زینتی از اشکال نقشپردازی شده جانوران افسانه ای خاورزمین اند. به طور کلی نقاشیهای دیواری این مردمان، که به دنیای مردگان زیاد نمی اندیشیدند و به آیین تدفین و آراستگی مقابر خود زیاد می پرداختند، در روزگار کهن تر مجالس رقص و ضیافت و شادمانی و صحنه های پر جنب و جوش زندگی طبقه توانگر و تجمل پرست را به وصف درمی آوردند. لیکن از قرن چهارم ق م به بعد تحولی شدید به وجود آمد و جنبه شادکامی و خوشبینی همراه با سجیّه واقعنمایی و توصیف صحنه های دل انگیز زندگی جای خود را به تیرگی روح نگران و سایه های مخوف مردگان در عالمی زیر خاکی و بریده از زندگی داد. نقش دیواری دومین اتاق مکشوف در گورستان تارکوینی که مشتمل است بر صحنه های شکار و ماهیگیری، خود بارزترین و پرکارترین نمونه است در میان اندک تعدادی از آثار شیوه کهن وش و یا شیوه کلاسیک پیشین که در آن هیکل آدمی در برابر منظره طبیعت مرتبه ای فرعی یا نازل یافته است. در نقاشیهای دیواری مکشوف در دو گورستان شهر تارکوینی [حدود 470 تا 460 ق م] مهارت استادان طراحی در حد عالی به ظهور رسیده است؛ لیکن در سده سوم ق م خاصیت طراحی و توانایی هنری رو به افول گذارد، در حالی که تمایل عمومی به سوی هرچه مخوف و مرده آساست در صحنه هایی از دنیای فراسوی گور فزونی گرفت. در همین دوران است که ساختن چهره های فردی در مقام رشته ای از هنر نقاشی تکوین می یابد و چهره سازانی چیره دست و تیزبین میراثی بر جا می گذارند که پس از گذشت زمانی تأثیر نیک خود را در هنر چهره سازی رومیان آشکار می سازد.
پیکره سازی - در پیکره سازی اتروریایی انواع سنگهای محلی (به جز مرمر) و مفرغ و گل صورتگری برای ساختن پیکره هایی گاهی بزرگتر از اندازه طبیعی به کار می رفت. بیشتر این گونه آثار از درون تابوتها و صندوقچه های خاکستر مردگان به دست آمده است، که غالباً سطوح جانشینان دارای نقوش برجسته بود؛ و همچنین روی در تابوتها تمثال شخص متوفا بیشتر در حالت خواب ابدی با نقش تمام برجسته اجرا می شد، و ناگفته نگذریم که اتروریاییها گاهی تابوت را از گل سفالگری می ساختند. نخستین بقایایی که از قرون هفتم و ششم ق م برجا مانده گاهی بشدت خصوصیات شیوه «خاورمآبی» را یادآور می شوند، و گاهی نمایانگر خاصیتی کاملاً مستقلّند.
در سده ششم ق م نفوذ شیوه کهن وش یونان در پیکر تراشی اتروریا متدرجاً بیشتر بارز شد، گرچه حدود تغییرات حاصل در شهرها یا کارگاهها و مراکز هنری مختلف تفاوت بسیار می یافت. در میان پیکره های ساخته شده از گل صورتگری و به شیوه «کهن وش پسین»، تندیس به اندازه طبیعی آپولون [مکشوف در وِییی، نزدیک رُم، قرن پنجم ق م]، و تندیس درشت اندام مرد جنگجو فاقد آن محتوا و معیارهایی است که در هنر و فرهنگ یونانی پذیرفته شده بود؛ و به بیان دیگر آن پیکره ها به نحوی قلب ماهیّت یافته بودند، و حال اینکه پاره ای دیگر از پیکره های اتروریایی چون نیمخدایان جنگلی یا کاهنه های پرستشگر باکوس (خدای شراب) کاملاً مشابه با سرمشقهای یونانی خود ساخته شده اند.
در عین حال که شیوه کهن وش در سراسر قرن پنجم ق م معمول و برقرار ماند، برخی پیکره سازان اتروریایی رو به شیوه دشوارتر و اصولی تر کلاسیک آوردند؛ و از سده سوم ق م شیوه یونانی مآبی به انواع گوناگونش پذیرفته شد. در میان پیکره های دوره متأخر تمدن اتروریایی از همه جالبتر هیکلهایی با چهره های فردی و مشخص، و گاهی حتی چهره هایی کاریکاتورسازی شده وجود داشتند که تأثیر عمیق خود را در هنر چهره سازی و پیکره سازی رومیان به طور آشکار برجا گذاردند.
فلزکاری و زرگری - سرزمین اتروریا از جهت کانهای مس غنای طبیعی داشت؛ و از همان نخستین دوران تکوین جامعه اتروریایی مجموعه بزرگی از انواع ظروف و ابزارهای مفرغی - حتّی ارّابه ای تمام مفرغ - برجا مانده است. در این میان خصوصاً باید شرحی از آینه های دستی به بیان آورد که از قرون ششم تا سوم ق م برجا مانده، و صفحه فلزی پشتشان مزّین است به نقش کنده کاری شده صحنه هایی از اساطیر یونان یا از زندگی روزانه مردم؛ و نکته جالب اینکه در آنها توجه و پسند روزافزون به نمایش هیکل زنانه آشکار است. نخستین آثار زرگری از جهت مرغوبیّت جنس طلایشان قابل توجه اند؛ و نیز نمونه های خوبی از جواهرسازی رسمی و موقر به دست آمده است. باید گفت از جهت مهارت فنی و استادکاری، هم جواهرسازی و هم فلزکاری اتروریاییها از ابتدا در سطحی بالا قرار داشت، گرچه گهگاه نیز بعضی ساخته هایشان بیش از حد پر تلألو و جلف از کار درآمده است.
معماری - از روی مقابر و نمونه های تصویری مکشوف، چگونگی ساختمان خانه های اتروریایی تا حدی در نظرمان روشن می شود؛ و همچنین برایمان میسر شده است که به وجود استحکامات شایان توجه آن دوران پی ببریم. لیکن بیشتر آثاری که از معماری اتروریایی برجا مانده متعلق به پرستشگاههای ایشان است که متأسفانه تعدادش اندک است. پرستشگاه اتروریایی عموماً به شکل مستطیلی، که در ازایش فقط اندکی از پهنایش بیشتر بود، بر بالای صُفّه بلندی از سنگهای قواره و با پلکانی که رواق ورودی یا پیشخان را به سطح زمین متصل می ساخت، بنا می شد. در طول رواق ورودی چهار ستون با فاصله بسیار زیاد، و در عمق (تونشستگی) رواق از یک تا سه ستون برپا می شد؛ و در انتهای رواق ورودی، مقصوره یا تالار مستطیل شکل مرکزی قرار داشت. از آنجا که سقف پرستشگاه با چوب ساخته می شد فاصله میان ستونها می توانست زیاد باشد. پیشانی ساختمان اندک فرونشستگی بیش نداشت، و بام نسبتاً کوتاه با دو شیب کُند (یا کم خیز) خود به دولبه پهن بیرون نشسته از بدنه منتهی می شد. برای پوشش بام و سطح سنتوری (قسمت سه گوش واقع در بالای سردر و زیر دوشیب بام) و رده گیرها و لُغازها (یا اعضای قائم و بیرون نشسته کنار در و پنجره) و حتی گاهی سطح ستونها، سفال به کار می رفت. در این پرستشگاهها علاوه بر ستون اتروریایی، که پاستون دارد و میله ستون آن با واسطه گلویی به سرستونی دوریسی می پیوندد، انواع دیگر ستونهای معمول در یونان نیز به کار گرفته می شده است.
با در نظر گرفتن اختلافات موجود در مصالح ساختمانی و نقشه و اسلوب معماری، باید گفت که نحوه بنای پرستشگاه اتروریایی از جهات بسیار، و بخصوص در مراحل نخستین، شدیداً متأثر از معماری یونان بود. در مرحله بعدی ساختمان پرستشگاه رومی با سجیّه خاصی که یافت نتیجه ای بود از تحول و تکامل پرستشگاه اتروریایی در زیر نفوذ معماری یونانی مآب.
نقاشی روی سفالینه - کهن ترین آثار سفالگری اتروریا، که خاصیت بومی سرزمین ایتالیا را داشت، از گل صورتگری خام و ناخالص ساخته می شد. نوع تکامل یافته تر آن که از پایان قرن هفتم تا آغاز قرن پنجم ق م رواج داشت همان سفالینه های خوش ریخت با سطح صیقلی اند که بر اثر پخته شدن در آتش به رنگ خاکستری مایل به سیاه درمی آمده اند. به علاوه گلدانها و ظروف سفالین با نقوش هندسی منشعب از شیوه هندسی یونان و شیوه بومی اتروریا و نیز سفالگری قرنت، تا قرن ششم ق م توسط سفالگران اتروریایی ساخته می شد. در میانه قرن ششم ساختن گلدانهای منقوش به هیاکل سیاهگون؛ و از میانه قرن چهارم ق م ساختن گلدانهای منقوش به هیاکل سرخگون به پیروی از مکتب آتن رواج یافت.
هنر اتروریایی از سه رشته متمایز بافته شده است، بدین شرح: الف – رشته بومی سرزمین ایتالیا که در مدت زمان مورد بحث از اهمیت کمتری برخوردار بود؛ ب- رشته یا عنصر خاوری که پس از اندک مدتی ارتباط مستقیم خود را با خاور زمین از دست داد؛ و ج- رشته عمده نفوذ یونانی که بر آن دو برتری داشت و در طول زمان متوالیاً توسط هنرمندان و هنرورزان مهاجر یونانی به خاک مرکزی و شمالی ایتالیا اشاعه می یافت- نفوذ و تأثیری که هم از جهت تقلید شیوه های هنری و هم از جهت وامگیری مضامین اساطیری یونان، در انواع هنرهای اتروریایی منعکس است. اینکه سه رشته نامبرده چگونه و به چه میزان در هم تنیده شدند تا هنر اتروریایی را با سجّیه یا روحیه ای خاص به وجود آوردند، چنانکه باید معلوم و مستند نیست. برخی از ناقدان و مورخان، بخصوص در قرن نوزدهم، آثار هنر اتروریایی را دون پایه تر از آثار هنری یونان به شمار آورده اند، و برخی دیگر اصالت و استقلال دید هنری اتروریاییها را در به کارگیری شکلهای عالم مشهود مورد تأیید و تحسین قرار داده اند.
قالبهای اصلی هنر اتروریایی که به شناسایی ما درآمده اند عبارتند از: نقاشی روی دیوار و روی سفالینه، پیکره سازی، معماری، فلزکاری و زرگری و جواهرسازی. نمونه های به دست آمده از هنرهای تصویری بیشتر متعلق به درون قبرها و پرستشگاهها بوده است؛ و ظاهراً مهمترین مراکز تمدن و هنر و شوکت آن دوران شهرهای تارکوینی، جِروِتِری، وولچی و وییی بوده اند.
نقاشی - قسمت عمده آثار نقاشی اتروریایی، که نسبتاً هم به مقدار زیاد برجا مانده، عبارت است از نقاشیهای دیواری مکشوف در مقابری خاص قوم اتروریایی - بدین معنی که نظیر آن مقابر در یونان آن زمان ساخته نمی شد. در این آثار نفوذ هنری یونان از جهت پاره ای جزئیات فنّی و نقشپردازی و مضامین، و بخصوص مشابهت هایی با شیوه نقاشی یونانیان بر ظروف سفالین، بخوبی مشهود است. در واقع گذشته از هنر نقاشی روی سفالینه، که در قرن پنجم ق م در یونان به اصول و موازین خاص خود مشخص و ممتاز شد، آگهی ما بر ماهیت نقاشی تصویری یونان به طور عمده از بررسی نقاشیهای اتروریایی و رومی، که مشتقّاتی از آن بوده اند، حاصل شده است. نقاشیهای دیواری اتروریایی بیشتر از گورستان شهر تارکوینی به دست آمده است. آثار نامبرده از جهت قدمت به دو گروه تقسیم می شود: یکی مجموعه قدیمی تر که غالباً با نام «کهن وش» [یونان] مشخص می شود، و ظاهراً متعلّق به اوایل قرن پنجم ق م بوده است؛ و دیگری که با فاصله زمانی از اولی جدا مانده به عنوان مجموعه هِلِنی یا « یونانی مآب» خوانده می شود، و به دورانی طولانی تر، یعنی از دهه های آخر قرن چهارم تا قرن اول ق م تعلق دارد. (لوح 4) گروه نخستین که عموماً از دو مرکز جِروِتِری و وِییی به دست آمده نمایشگر نقوش زینتی از اشکال نقشپردازی شده جانوران افسانه ای خاورزمین اند. به طور کلی نقاشیهای دیواری این مردمان، که به دنیای مردگان زیاد نمی اندیشیدند و به آیین تدفین و آراستگی مقابر خود زیاد می پرداختند، در روزگار کهن تر مجالس رقص و ضیافت و شادمانی و صحنه های پر جنب و جوش زندگی طبقه توانگر و تجمل پرست را به وصف درمی آوردند. لیکن از قرن چهارم ق م به بعد تحولی شدید به وجود آمد و جنبه شادکامی و خوشبینی همراه با سجیّه واقعنمایی و توصیف صحنه های دل انگیز زندگی جای خود را به تیرگی روح نگران و سایه های مخوف مردگان در عالمی زیر خاکی و بریده از زندگی داد. نقش دیواری دومین اتاق مکشوف در گورستان تارکوینی که مشتمل است بر صحنه های شکار و ماهیگیری، خود بارزترین و پرکارترین نمونه است در میان اندک تعدادی از آثار شیوه کهن وش و یا شیوه کلاسیک پیشین که در آن هیکل آدمی در برابر منظره طبیعت مرتبه ای فرعی یا نازل یافته است. در نقاشیهای دیواری مکشوف در دو گورستان شهر تارکوینی [حدود 470 تا 460 ق م] مهارت استادان طراحی در حد عالی به ظهور رسیده است؛ لیکن در سده سوم ق م خاصیت طراحی و توانایی هنری رو به افول گذارد، در حالی که تمایل عمومی به سوی هرچه مخوف و مرده آساست در صحنه هایی از دنیای فراسوی گور فزونی گرفت. در همین دوران است که ساختن چهره های فردی در مقام رشته ای از هنر نقاشی تکوین می یابد و چهره سازانی چیره دست و تیزبین میراثی بر جا می گذارند که پس از گذشت زمانی تأثیر نیک خود را در هنر چهره سازی رومیان آشکار می سازد.
پیکره سازی - در پیکره سازی اتروریایی انواع سنگهای محلی (به جز مرمر) و مفرغ و گل صورتگری برای ساختن پیکره هایی گاهی بزرگتر از اندازه طبیعی به کار می رفت. بیشتر این گونه آثار از درون تابوتها و صندوقچه های خاکستر مردگان به دست آمده است، که غالباً سطوح جانشینان دارای نقوش برجسته بود؛ و همچنین روی در تابوتها تمثال شخص متوفا بیشتر در حالت خواب ابدی با نقش تمام برجسته اجرا می شد، و ناگفته نگذریم که اتروریاییها گاهی تابوت را از گل سفالگری می ساختند. نخستین بقایایی که از قرون هفتم و ششم ق م برجا مانده گاهی بشدت خصوصیات شیوه «خاورمآبی» را یادآور می شوند، و گاهی نمایانگر خاصیتی کاملاً مستقلّند.
در سده ششم ق م نفوذ شیوه کهن وش یونان در پیکر تراشی اتروریا متدرجاً بیشتر بارز شد، گرچه حدود تغییرات حاصل در شهرها یا کارگاهها و مراکز هنری مختلف تفاوت بسیار می یافت. در میان پیکره های ساخته شده از گل صورتگری و به شیوه «کهن وش پسین»، تندیس به اندازه طبیعی آپولون [مکشوف در وِییی، نزدیک رُم، قرن پنجم ق م]، و تندیس درشت اندام مرد جنگجو فاقد آن محتوا و معیارهایی است که در هنر و فرهنگ یونانی پذیرفته شده بود؛ و به بیان دیگر آن پیکره ها به نحوی قلب ماهیّت یافته بودند، و حال اینکه پاره ای دیگر از پیکره های اتروریایی چون نیمخدایان جنگلی یا کاهنه های پرستشگر باکوس (خدای شراب) کاملاً مشابه با سرمشقهای یونانی خود ساخته شده اند.
در عین حال که شیوه کهن وش در سراسر قرن پنجم ق م معمول و برقرار ماند، برخی پیکره سازان اتروریایی رو به شیوه دشوارتر و اصولی تر کلاسیک آوردند؛ و از سده سوم ق م شیوه یونانی مآبی به انواع گوناگونش پذیرفته شد. در میان پیکره های دوره متأخر تمدن اتروریایی از همه جالبتر هیکلهایی با چهره های فردی و مشخص، و گاهی حتی چهره هایی کاریکاتورسازی شده وجود داشتند که تأثیر عمیق خود را در هنر چهره سازی و پیکره سازی رومیان به طور آشکار برجا گذاردند.
فلزکاری و زرگری - سرزمین اتروریا از جهت کانهای مس غنای طبیعی داشت؛ و از همان نخستین دوران تکوین جامعه اتروریایی مجموعه بزرگی از انواع ظروف و ابزارهای مفرغی - حتّی ارّابه ای تمام مفرغ - برجا مانده است. در این میان خصوصاً باید شرحی از آینه های دستی به بیان آورد که از قرون ششم تا سوم ق م برجا مانده، و صفحه فلزی پشتشان مزّین است به نقش کنده کاری شده صحنه هایی از اساطیر یونان یا از زندگی روزانه مردم؛ و نکته جالب اینکه در آنها توجه و پسند روزافزون به نمایش هیکل زنانه آشکار است. نخستین آثار زرگری از جهت مرغوبیّت جنس طلایشان قابل توجه اند؛ و نیز نمونه های خوبی از جواهرسازی رسمی و موقر به دست آمده است. باید گفت از جهت مهارت فنی و استادکاری، هم جواهرسازی و هم فلزکاری اتروریاییها از ابتدا در سطحی بالا قرار داشت، گرچه گهگاه نیز بعضی ساخته هایشان بیش از حد پر تلألو و جلف از کار درآمده است.
معماری - از روی مقابر و نمونه های تصویری مکشوف، چگونگی ساختمان خانه های اتروریایی تا حدی در نظرمان روشن می شود؛ و همچنین برایمان میسر شده است که به وجود استحکامات شایان توجه آن دوران پی ببریم. لیکن بیشتر آثاری که از معماری اتروریایی برجا مانده متعلق به پرستشگاههای ایشان است که متأسفانه تعدادش اندک است. پرستشگاه اتروریایی عموماً به شکل مستطیلی، که در ازایش فقط اندکی از پهنایش بیشتر بود، بر بالای صُفّه بلندی از سنگهای قواره و با پلکانی که رواق ورودی یا پیشخان را به سطح زمین متصل می ساخت، بنا می شد. در طول رواق ورودی چهار ستون با فاصله بسیار زیاد، و در عمق (تونشستگی) رواق از یک تا سه ستون برپا می شد؛ و در انتهای رواق ورودی، مقصوره یا تالار مستطیل شکل مرکزی قرار داشت. از آنجا که سقف پرستشگاه با چوب ساخته می شد فاصله میان ستونها می توانست زیاد باشد. پیشانی ساختمان اندک فرونشستگی بیش نداشت، و بام نسبتاً کوتاه با دو شیب کُند (یا کم خیز) خود به دولبه پهن بیرون نشسته از بدنه منتهی می شد. برای پوشش بام و سطح سنتوری (قسمت سه گوش واقع در بالای سردر و زیر دوشیب بام) و رده گیرها و لُغازها (یا اعضای قائم و بیرون نشسته کنار در و پنجره) و حتی گاهی سطح ستونها، سفال به کار می رفت. در این پرستشگاهها علاوه بر ستون اتروریایی، که پاستون دارد و میله ستون آن با واسطه گلویی به سرستونی دوریسی می پیوندد، انواع دیگر ستونهای معمول در یونان نیز به کار گرفته می شده است.
با در نظر گرفتن اختلافات موجود در مصالح ساختمانی و نقشه و اسلوب معماری، باید گفت که نحوه بنای پرستشگاه اتروریایی از جهات بسیار، و بخصوص در مراحل نخستین، شدیداً متأثر از معماری یونان بود. در مرحله بعدی ساختمان پرستشگاه رومی با سجیّه خاصی که یافت نتیجه ای بود از تحول و تکامل پرستشگاه اتروریایی در زیر نفوذ معماری یونانی مآب.
نقاشی روی سفالینه - کهن ترین آثار سفالگری اتروریا، که خاصیت بومی سرزمین ایتالیا را داشت، از گل صورتگری خام و ناخالص ساخته می شد. نوع تکامل یافته تر آن که از پایان قرن هفتم تا آغاز قرن پنجم ق م رواج داشت همان سفالینه های خوش ریخت با سطح صیقلی اند که بر اثر پخته شدن در آتش به رنگ خاکستری مایل به سیاه درمی آمده اند. به علاوه گلدانها و ظروف سفالین با نقوش هندسی منشعب از شیوه هندسی یونان و شیوه بومی اتروریا و نیز سفالگری قرنت، تا قرن ششم ق م توسط سفالگران اتروریایی ساخته می شد. در میانه قرن ششم ساختن گلدانهای منقوش به هیاکل سیاهگون؛ و از میانه قرن چهارم ق م ساختن گلدانهای منقوش به هیاکل سرخگون به پیروی از مکتب آتن رواج یافت.
پی نوشت ها :
1. Etruria
2. Tarquini
3. Cerveteri
4. Veii
5. Chiusi
6. Orvieto
7. Vulci
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}